بدون عنوان
شیرین زبونیهای تو اینروزها شده همه ی دنیای ما وقتی یه شبشه کوچولو رفته بود توی پات وبرای اولینبار دیدی که از پات خون میاد کلی گریه کردی وقتی بابابهنام اوند بهت گفتم :واسه باباتعریف کن که شیشه رفت توپات وتوکل ماجرا رو اینجوری تعریف کردی: بابا....شیشه....پات....ودرحالیکه کف پات رو نشون میدادی گفتی:ایناشا
نویسنده :
مامان سارا
15:54